نام رمان : رمان بيداري خون آشام
جلد دوم از مجموعه کيه را هادسون
به قلم : تيم اورورک
مترجم : صبا ايماني
خلاصه اي از داستان رمان:
شش ماه از برگشتن کي را از رگد کوو ميگذرد، بعد از تعريف کردن وقايع رخ داده در رگد کوو براي مرکز فرماندهي، از آنجايي که حرفهايش را باور نکردند از کار معلق ميشود. زماني که به دنبال نشانه اي از حضور خون آشام ها و ومپايرس ها ميگشت، زني مرموز او را براي حفاظت از دختر ?? ساله اش کايلا از دست غريبه اي که در کمين اوست، استخدام ميکند…
صفحه ي اول رمان:
ـ کابوسها چي؟
ـ هنوزم ميبينيشون؟
ـ آره.
دکتر رو به رويم نشسته بود و با دستهاي لاغرش پروندهام را روي دامن پشمياش نگه داشته بود. از پشت شيشههاي عينکش با چشمهاي خاکستري روشنش به من نگاه کرد. چهرهاش بد نبود ولي به خاطر موهاي بورش که سفت و محکم به شکل گوجهاي بالاي گردنش بسته بود، چهرهاش سخت و تقريبا عصباني به نظر ميرسيد. نميتوانست بيشتر از سي و پنج سال داشته باشد ولي به خاطر عينکش و جوري که موهايش را بسته بود چهل و پنج ساله به نظر ميرسيد. به نظر آدمي شايسته و خشک و رسمي ميآمد ولي ميتوانستم ببينم که چيزي بيشتر از اين درمورد او وجود دارد.
از پشت لبهي عينکش به من نگاه کرد و گفت:« هميشه يه جورن؟»
هرچند ميدانستم منظورش چيست ولي پرسيدم:« درمورد مامانم؟ آره اکثرشون درمورد مامانمه.»
مشتاق نسبت به هرکلمهاي که ميگفتم پشت سر هم سوال ميپرسيد. پرسيد:« اکثرشون؟»
تکرار کردم:« اکثرشون.»
پروندهام را باز کرد و خودکاري از روي ميز برداشت:« بقيشون چي؟ اونايي که درمورد مامانت نيستن؟»
ـ دکتر کيتس? من شش ماهه که دارم ميام شما رو ميبينم. خودتون بقيشو ميدونين.
ـ خون آشاما؟
بدون اينکه چشم ازش بردارم گفتم:« آره.»
خودکارش را روي کاغذ نگه داشت و مصرانه گفت:« درموردشون بهم بگو.»
ـ چرا؟ چه اهميتي داره؟
سعي ميکردم که عصباني نشوم. ادامه دادم:« تو که حرفمو باور نميکني… هيچکس باور نميکنه. اين دليل اينه که من اينجام، درسته؟ مرکز فرماندهي ميخواد بدونه که من ديوونهام؟… ميخواد بدونه من صلاحيت اينو دارم که دوباره به عنوان پلس تو خيابونا باشم. واقعا همهي اينا به خاطر همين نيست؟»
با صدايي آمرانه گفت:« ميتوني کارفرماهاتو به خاطر شک کردن بهت مقصر بدوني، کي را؟»
ـ البته که مقصر ميدونمشون. اونا کسايي بودن که منو فرستادن رگد کوو.
پرونده ام را ورق زد و گفت:« اينجور که من دارم ميبينم تو خودت داوطلب شدي بري کي را.» بعد سرش را بالا گرفت و گفت:« کسي مجبورت نکرد.»
تشر زدم:« ولي اگه ميدونستم…» بعد حرفم را قطع کردم.
دوباره با همون صداي آمرانه گفت:« چيو ميدونستي؟»
ـ اگه ميدونستم خون آشاما به اون شهر هجوم آوردن اون پست رو قبول نميکردم.» Novel novel vampire awakening
The second volume of the series who will be in the Hudson
By: Tim Avrvrk
Translator: Saba faith
A summary of the novel:
Who's returning from Ragged Cove six months ago, after defining events occurred in Ragged Cove to headquarters, since they did not believe his words will be suspended. When looking for an indication of the presence of vampires and became Vmpayrs, a mysterious woman to protect her daughter? Kaila-year-old lost his lurking stranger, employs ...
The first page of the novel:
What nightmares?
Still Mybynyshvn?
Yeah.
Go to the doctor sat with hands Pshmyash thin skirt kept on file. From behind glass glasses with bright gray eyes looked at me. His face was not bad, but because of the rigid form of Tomato Bvrsh hair over her neck was closed, his face hard and seemed almost angry. Could not be more than thirty-five years, but because of the way his glasses and her hair had looked forty-five. It was a man's proper and formal, but I could see that something more than that about him.
From the back edge of the glasses looked at me and said, "always one Guarana?"
Even though I knew what he meant, but asked: "about mom? Yeah Mamanmh the most of them. "
Eager to Hrklmhay I said burst ask questions. He asked: "most of them?"
I repeated, "most of them."
Case opened the door and automatic on the table, "Bqyshvn what? Those who are not about your mom? "
Doctor Kitts? I'm six months I see you. Bqyshv you know yourself.
Vampires?
Without him, my eyes I said, "Yeah."
Pen kept on paper and insisted: "Drmvrdshvn tell me."
Why Who cares?
I tried not to be angry. I continued: "You do not believe that Hrfmv no one believes me much. The reason that I'm here, right? Command Center wants to know that I'm crazy? ... wants to know me I'm qualified to the streets again as I'm police. Because of this, it is not really all of this? "
Authoritative voice said, "Can you blame Karfrmahatv for doubting you, Who?"
Of course, the blame Mydvnmshvn. They're the guys who send me Ragged Cove.
Turned my file and said: "I was like, I see you got yourself a volunteer who was going to go." Then he looked up and said: "He did not make you."
I threat, "but if I knew ..." He interrupted me.
Again with the same commanding voice said, "Chiu know?"
If I knew vampires to assail the city did not accept the post. "
This version of رمان بيداری خون اشام Android App comes with one universal variant which will work on all the Android devices.
If you are looking to download other versions of رمان بيداری خون اشام Android App, We have 1 version in our database. Please select one of them below to download.