رمان تاوان شکستنم

About رمان تاوان شکستنم Android App

رمان تاوان شکستنم
ژانر:
پليسي،عاشقانه……

خلاصه رمان:
بهار……دختري?? ساله که خاطرات گذشته اش رو دوره مي کنه…..خاطراتي سرشار عشق…عشقي پاک و دست نيافتني اما…..شايد تقدير بود…شايد…خاطراتي که باعت شد دختري ?? ساله تغيير کنه….بشه سنگ…بشکنه و تاوان اين شکستنم رو هم خودس پس بده….بهار دختريه که تاوان شکستنش رو پس مي ده…..

مامانم رو در اغوش گرفتم و با شادي که همش تظاهر بود گفتم:
-قربون اون دل مهربونت برم سوگند جونيي تو برو به شوررت برس الان مياد من رو از خونه بيرون

مي کنه که چرا زن من رو بغل کردي چرا زن من همش نگران توِ،قربونت برم عزيز دلم با ارشاوير

راحتم و واقعا هم رو دوست داريم چرا الکي اين دل مهربونت رو ناراحت مي کني؟؟؟
در همين لحظه بود که صدا ارشاوير از پشت سرم اومد:
-بهارم نميايي بريم مامان اينا خسته اند؟؟؟
با لبخند برگشتم سمتش نگاهي به چشمايي بي روحش انداختم و گفتم:
-الان ميام عزيزم شما برو ماشين رو روشن کن من اومدم.
سري تکون داد و از مامان خدانگه داري کوتاهي کرد و پشتش رو کرد به ماها و رفت منم براي

اينکه مامان شک نکنه با لبخند بدرقه اش کردم.
برگشتم سمت مامان گفتم:
-برقونت برم ديگه خودت رو ناراحت ما نکن ما زندگي خوبي داريم.عزيز دلم.
با تخسي تمام که در اين سن واقعا از يه زن بعيد بود گفت:
-پس اين چشماي و لحن سردش رو چي مي گي؟؟ Breaking novel Atonement.
genre:
Police, romance ......

Summary of the novel:
Spring ...... girl? His memories of the past year makes ... ..khatraty filled with love ... love clean and elusive, but ... ..shayd fate ... perhaps ... memories that leads to the daughter? .bshh stone-year changes ... ... break and got punished for this breaking plowed give ... .bhar Girl Who Shkstnsh penalty, after ten ... ..

I hugged my mom's with joy that all demonstrations said:
I swear that the Mhrbvnt -Qrbvn Joni You go to Shvrrt now comes my brush out of the house

She hugged me why I did because my wife always worry about you, darling, I Qrbvnt with Arshavyr

Why are comfortable and really like the fruit of the Mhrbvnt upset?
At the same moment that Arshavyr voice came from behind me:
Mom Nmyayy -Bharm we have exhausted these people?
I turned toward him with a smile, looked at the Chshmayy of his soul and said:
-Alan You Go Miami baby car now I'm clear.
Mom shook series of Khdang·h between short and turned his back to us and left me to

Mom does not doubt that I was with a smile on his journey.
I turned toward Mom said:
We do not upset yourself, I'm -Brqvnt us a good life, I Darym.zyz.
Tkhsy that at this age is really a woman at all unlikely, said:
The post-cold eyes and the tone of what you're saying?